دریغا که فصل جوانی برفت به لهو و لعب زندگانی برفت
دریغا که مشغول باطل شدیم زحق دور ماندیم و غافل شدیم
"سعدی"
دوستان دوستان شرح پریشانی من گوش کنید داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه ی بی سر و سامانی من گوش کنید گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟ سوختم،سوختم این سوز نگفتن تا کی؟
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم بسته سلسله سلسله مویی بودیم
"وحشی بافقی"
می خورد خون دلم مردمک دیده سزاست که چرا دل به جگر گوشه مردم دادم
"حافظ"
من ملک بودمو فردوس برین جایم بود آدم آورد در ایدیر خراب آبادم
"حافظ"
****************************
به دنبال نگاه نگرانت در پی برق نگاهت
به کجا راه برم من به کجا راه برم
عاشق عشق تو شدم
بی می و خمخامه شدم
راه ازین عشق نبستی به خدا دیوانه شدم
"خودم"
نظرات شما عزیزان:
|